15:20

1403/07/13

چگونه خانه یک پردیسانی، عنکبوتی شد؟

از بی اطلاعی او و همسرش سو استفاده کرده و فیش‌های مسکن ملی که خرید و فروش آن غیر مجاز است به او فروخته‌اند، اینک سوختن فیش‌ها و از دست رفتن اموالش را نظاره گر است و امیدوار است تا قطره‌های اشکش تسلی دلش باشند و اندکی آن را خنک کنند حتی اندکی …

به گزارش شهرپردیسان، سمیرا غفوری منش: آرام روی صندلی می‌نشیند، دستهایش را به هم قلاب کرده و با استرس ناخنهایش را در هم می‌کشد.

غم از نگاهش می‌بارد، دهان که باز می‌کند غمِ در نگاهش بر کلماتِ روی زبانش جاری می‌شود.

می‌گوید موهای سرم سیاه بود اما طی این چندماه تمام شقیقه‌هایم سفید شده است و انگار سال‌ها به سنم افزوده شده‌.

خوب که نگاهش میکنی استیصال و نگرانی از آینده‌ای نامعلوم در صورتش رژه می‌رود.

با بسم اللهی، او را دعوت به آرامش می‌کنم و شرح ماجرا را می‌خواهم‌.

خبرنگاری شغل سختی است در کنار همه‌ی شیرینی هایش؛ اما من می‌دانم که بهترین و زیباترین لحظه برای یک خبرنگار مطالبه حق و عدالت است. راستش را بخواهی اصلا برای همین یک علت، خبرنگار شدن را دوست داشتم؛ آنجا که بتوانی حق مظلومی را بگیری، یقه مسئول متخطی را بگیری تو یک خبرنگار واقعی هستی، آنجا که حق را عیان کنی و ظلمی را افشا، یعنی کارت را خوب انجام داده‌ای.

از دنیای افکارم خارج می‌شوم، می‌روم سراغ زنی که بیصبرانه منتظر صحبت با من است و من نیز بیش از او مشتاق شنیدن.

بالاخره اطمینان کرده و زبان باز می‌کند، اصلا رسالت تو به عنوان خبرنگار همراهی با مردم است تا به تو اطمینان کنند و راحت مشکلاتشان را بازگو نمایند.

او یک قربانی است، قربانی طمع‌ها و وسوسه‌های دلال‌هایی که مشغول تنیدن تار بر روی زندگی مردم هستند و از مکیدن خون آنان ارتزاق میکنند .

او قربانی کسانی است که از بی اطلاعی مردم سوء استفاده کرده و اموال مردم را به چپاول می‌برند.

او قربانی کسانی است که با سرپوش گذاشتن و نادیده انگاشتن حق مظلوم به کلفتیِ گردنِ مجرمین کمک می‌کنند.

آری او یک قربانی است و اینک من به حکم وظیفه می‌خواهم یاری اش کنم پای درد و دل یک‌ ساعته‌ی او نشسته‌ام، پای اشکهایش، بغضهایش که راه گلویش را سد می‌کرد، پای حرفهایی که ناگاه از شدت عصبانیت باعث لرزش صدایش بود، پای هق هق هایش…..

 

دلال‌هایی که آتش بر خرمن زندگی‌ها می‌زنند

از بی اطلاعی او و همسرش سو استفاده کرده و فیش‌های مسکن ملی که خرید و فروش آن غیر مجاز است به او فروخته‌اند، اینک سوختن فیش‌ها و از دست رفتن اموالش را نظاره گر است و امیدوار است تا قطره‌های اشکش تسلی دلش باشند و اندکی آن را خنک کنند حتی اندکی …

اما این اشکها نیز داغ است به لطف برخی بی مهری‌ها و شاید کم کاری‌ها…

بماند…

اما من به حکم وظیفه‌ای که بر عهده داشتم خواستم چند خطی برای او بنویسم، آن قدر خبرنگار با رتبه و جایگاهی نیستم، فردی حقوقی و قضایی نیستم و دستم نیز کوتاه است از خیلی چیزها….

اما به حکم وظیفه نوشتم تا هم شاید باری از غم او کم کنم و هم به کسانی که این یادداشت را می‌خوانند تلنگری….هر چند کوتاه …هر چند کوچک…

و در یک جمله روی سخنم با کسانی باشد که از بی‌اطلاعی مردم سوء استفاده می‌کنند و اموال آنان را چپاول و زخم بر زندگیشان می‌زنند؛ اندکی به کتاب‌های تاریخی رجوع کنید و سرنوشت کسانی را بخوانید که حتی ادعای خدایی و نامیرایی داشتند و خون ملت‌ها را مکیدند اما عاقبت همه‌ی آنها قبر و خاک و سنگ و مار و مور شد …. دنیا ارزش تباهی آخرت و سوختن آن به واسطه این اشکها را ندارد.

التماس تفکر و تعقل و دیانت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شهرپردیسان به عنوان اولین پایگاه خبری رسمی پردیسان و با هدف اطلاع رسانی و پیگیری مشکلات این منطقه راه اندازی شده است. خواهشمندیم با عضویت در کانال ایتای شهرپردیسان ما را در پیگیری مشکلات این منطقه همراهی کنید.